-
دردودل
شنبه 14 مهر 1397 17:52
با عرض سلام به همهههه . خوب میخواستم راجع به یه موضوعی بنویسم و یکم دردودل کنم . من از بعد از عقدن با خواهر شاهین مشکلی ندارم ولی خوب از یسری رفتاراش اصلا خوشم نمیاد راحت بگم ما دوتا شخصیت کاملا متفاوت از هم هستیم ولی خوب تور و کاملا هم عادی هستیم ولی خوب حرفی واسه گفتن نداریم و همچنین رفتارهایی میکنه که به نظرم نشون...
-
سفر بندر انزلی
پنجشنبه 29 شهریور 1397 19:36
9 سلام به همه یکم دیر اومدم خیلی خیلی شلوغ بودم حالا تعریف کنم خوب اینو بگم که ما رفتیم با مامانمینا مسافرت قرار بود هفته بعدش بریم خانواده شاهین سفر ولی خوب چون باید جفتشو میرفتیم یعنی نه من کوتاه میومدم نریم نه شاهین این شد که پذیرفتیم جفتشو بریم خوب من که هرروز سرکار نمیرم ولی شاهین ک هرروز میره سختش بود مرخصی...
-
سفر تالش شهریور ماه
یکشنبه 18 شهریور 1397 15:13
سلام به همه خوب دارم سعی میکنم حتما هرهفته بنویسم خیلی اینجوری بهتر یادم میمونه . خوب تا یکشنبه 11 شهریور نوشتم یکشنبه اومدم خونه یادمه تقریبا زود دراومدم تا رسیدم سیب زمینی گذاشتم بپزه و رفتم حموم اومدم بیرون کوکو سیب زمینی درست کردمو با شاهین دلدادگان رو دیدیمو یادمه زود خوابیدیم دوشنبه صبح باز اومدم شرکت کارامو...
-
بالاخره کردان
یکشنبه 11 شهریور 1397 17:41
سلام خوب الان شرکتم و دیدم تقریبا کارامو کردم گفتم بهتره بنویسم تا 7 شهریور تعریف کردم صبح 5 شنبه عید غدیر 8 شهریور بیدار شدیم پیرو همون بحث با شاهین هنوز با هم سرسنگین بودیم اون پاشد صبحانه خوردو منم بیدار کرد فکر کنید برنامه این بود که بریم کردان و شب برگردیم (همون باغ فامیل شاهین اینا که دعوت بودیم تو کردان) پس...
-
عید غدیر مبارک
چهارشنبه 7 شهریور 1397 23:18
سلام خوب الان که دارم مینویسم 7 شهریور هست حدود 10/30 شب فردا عیده شاهین خوابه منم پای وبلاگ خوب تا هفته پیش شنبه تعریف کردم یکشنبه صبح بیدار شدم با دوستم از شب قبلش قرار داشتیم بریم پیاده روی خوب حدود 7/30 بیدار شدم یکم نون شیرمال گذاشتم دهنمو پیش به سوی پارک دوستمو دیدمو رفتیم پیاده تا پارک یکم قدم زدیمو اونجام...
-
یکم بنویسم تا یادم هست
یکشنبه 28 مرداد 1397 19:23
سلام خوب کاملا افتادم رو دور نوشتن و زود زود نوشتن خیلی حس خوبی هم همه چی یادمه هم وقت میکنم دو کلوم باهم بحرفیم . خوب تا هفته پیش سه شنبه نوشتم 4 شنبه 24 مردادمامانم وقت دندونپزشکی داشت که تقریبا نزدیک خونه ما هست بهش گفتم پاشو بیا خونه ما ناهار گفت نمیام تو بیا منم میخواستم مامانم بیاد چون همش ما میریم اون بنده خدا...
-
نیمه دوم مرداد خوش قولمااا
چهارشنبه 24 مرداد 1397 00:26
سلام علیکم خوب قول داده بودم که بنویسم اگر پست قبل رو نخوندید بخونید تقریبا 2 تا پشت سر گذاشتم تا به روز شم دیگه واقعا تند تند بیام .خوب تا 4 شنبه 17 مرداد نوشتم خوب ویلای مادر شوهر بودیمو شب خوابیدیم شاهین کار بانکی داشت که 7/30 صبح پاشد رفت کارشو کرد اومد تازگیا لوازم سرم و شامپو رنگ مو خریده بودم که شده بود حدود...
-
نیمه اول مرداد
دوشنبه 22 مرداد 1397 17:37
سلام معذرت بابت بدقولی . تصمیم گرفتم خیلی به عقب نرم همین دوهفته اخر رور بنویسم چون اینجوری که ب روز باشم بیشتر ترغیب میشم به نوشتن خوب از دوهفته پیش چهارشنبه 10 مرداد میگم واستون خوب چهارشنبه خونه بودم و روز تعطیلیم بود صبح بیدار شدم حدود 10 بود که زنگ زدم به مامانم گفت تره باره منم گوشت خورشتی و مرغم کلا تموم شده...
-
بازم دارم عقب میوفتم که
شنبه 30 تیر 1397 17:42
سلام علیکم ببخشید که چند نفر واسم نوشتید زود زود بنویسم ولی نشد امروز تا جایی که بشه تعریف میکنم خوب سالگرد ازدواجم 8 تیر بود و اون روز اصلا اونجوری که دلم بخواد نگذشت و اصلا خوش نگذشت ولی مهم نیست بگذریم هفته بعدش که اتفاق خاصی نیوفتاد سرکار اومدیمو برگشتیم میخواستم واسه 5 شنبه که میشد 14 تیر خالمیناو مامنمینارو دعوت...
-
چند بار جشن و یک تولد
پنجشنبه 14 تیر 1397 14:59
سلام علیکم خوب بدون وقت تلفی بریم سراغ تعریف کرنیها تا اونجت گفتم که 30 خرداد بود و بازی ایران اسپانیا که خونه مادر شوهر بودیم و مادر شوهر زحمت کشیده بود واسم کیک خریده بود به مناسبت تولدم که سورپرایزم کنه و بعد شام بین 2 نیمه کیک رو اوردن و واقعا خوشمزه بود من خیلی تو کیک سخت گیرم ولی این واقعا خوشمزه بود کادو هم...
-
انتقام به موقع
جمعه 8 تیر 1397 22:23
خوب اومدم یکم زودتر بنویسم تا یادم نرفته تا اونجا گفتم که 24 خرداد و 5 شنبه بود و عید فطر اعلام کردن منو شاهینم خونه بودیمو وتسه جمعه هم من بلیط تئاتر خدای کشتار با بازی نوید محمدزاده رو گرفته بودم راستش من خیلی به تئاتر علاقه دارم ئلی چند وقتی بود که ازش دور شدم که یکی از تصمیمات سال جدیدم اینه که حتما تو برنامه هام...
-
نیمه دوم اردیبهشت
پنجشنبه 31 خرداد 1397 18:43
سلام علیکم خوب افتارم رو دور نوشتن وقتی تند تند مینویسم بهتره چون همه چی خوب یادم میمونه . تا اونجا نوشتم که برگشتیم از خرم اباد و حدود ساعت 5 عصر رسیدیم خونه. ناهار هم نخورده بودیمو گرسنه بودیم یکم وسایل رو جابه جا کردم شاهین رفت دوش گرفت اومد منم تو این فاصله ماکارونی گذاشتم دم کشیدو پریدم تو حموم اومدمو یه دوش...
-
سفر لرستان
دوشنبه 28 خرداد 1397 19:04
سلام سعی کردم زود بیام که بیوفتم رو دور نوشتن . خوب تا اونجا گفتم که تولد شاهین بودو شبش کادوشو دادمو دیگه سعی کردیم زود بخوابیم که فرداش سرحال بریم سفر و تقریبا زود خوابمون برد از خستگی دیگه فردا صبحش ساعت 5 بیدار شدیم سریع ماشین ظرفشویی رو خالی کردم چایسازم پر اب کردم که واسه فلاکس اب داشته باشیم و حاضر شدم اهان...
-
نیمه دوم اردیبهشت
دوشنبه 21 خرداد 1397 23:04
سلاااام دوستان عزیز اومدم ادامه اردیبهشت رو بگم رفتیم اصفهان و اومدیم شنبه صبح بود رفتم سرکار یادم نمیاد دیگه چی شد اون هفته فقط هفته بعدش اخر هفته میشد 20 اردیبهشت تو شرکت بودم که پسر عموم اومد دفترمون کاری داشت که به من گفت 5 شنبه بریم خونشون ماهم از قبل دوستم دعوت کرده بود که دیگه با خانم پسر عموم هماهنگ کردم...
-
تنبلمااا(سفر اصفهان)
چهارشنبه 9 خرداد 1397 17:45
سلام انقدر نوشتنو پست گوش انداختم که همه ازم نااامید شدین ولی میخوام بازم بنویسم تا راه بیوفتم . خوب تا وسطای عید گفتم ولی میخوام اتفاقات مهم رو بگم تا الان که برسیم به امروز. تو فروردین یکم سرم شلوغ بود تو عید که به دید و بازدید گذشت و اخره عید واسه داوازدهم رفتیم ویلا مادر شوهروکه همه فامیل بودنو سیزدهم برگشتیم .روز...
-
سال نو خونه ارزوها٢
جمعه 24 فروردین 1397 14:21
سلام دوستان تا یادم نرفته عید رو تعریف کنم خوب تا اونجا گفتم که شنبه ٢٦ اسفند اومدیم خونه شام خوردیم یکشنبه ٢٧ ام صبح زود رفتم شرکت یکم کارارو کردم تا حدود٢ رفتم اتلیه عکاسى عروسیمون که نزدیکه دفترمونه عکس بزرگ که واسه سالن پذیرایى سفارش دادیم رو گرفتم و خیلى بزرگ بود فکر کنید تو صندوق عقب جا نشد گذاشتیم رو صندلى عقب...
-
سال نو خونه ارزوها1
سهشنبه 14 فروردین 1397 17:43
سلام دوستاى عزیزم سال نوتون مبارک انشالله که سال جدید لبخند رولباى هممون باشه تا اخرش.❤️ خوب از تعریف کردنیها بگم که کلى حرف دارم.خوب تا اونجا گفتم اثاث کشى مامانم بود شب چهارشنبه سورى ولى نصف کارا مونده بود .چهارشنبه صبح بیدار شدم به مامانم زنگ زدم رفتیم شهروند و تره بار خرید کردیمو بعدش رفتیم دنبال گیره پرده و بعدش...
-
اثاث کشی چهارشنبه سوری
سهشنبه 22 اسفند 1396 23:41
سلام لله لهم از خستگی ولی دلم خواست بیام بنویسم جونم واستون بگه گفتم دختر خاله حامله شدو 22 بهمن تصمیم گرفتن عروسی تو اسفند برگزار بشه واسه ولنتاین با دوستامون قرار گداشتیم بریم باغ دوستمون تو کردان . صبح 5 شنبه25 بهمن با مامانمو خواهرمو برادرم رفتیم بهشت زهرا پیش بابا بعدشم رفتم خونه مامانمو شاهین اومد دنبالم رفتییم...
-
گفتم منو یادتون نره
شنبه 5 اسفند 1396 18:31
سلام واى بچه ها خیلى تنبل شدم انقدر نمینویسم یادم میره باید زود زود بیام.خوب از هفته پیش تعریف کنم .٢١بهمن شنبه صبح بیدار شدم خونه بودم باید میرفتم اداره کار یه کار ادارى داشتم هم اسنپ درخواست دادم هم تپسى اصلا ماشین نمیومد تا اخر بعدنیم ساعت ماشین اومد رفتم کارمو انجام دادمو یکم پیاده روى کردم رفتم کتابفروشى یه دورى...
-
خدایا شکرت
یکشنبه 15 بهمن 1396 11:28
خیلی از ما بعضی وقتا افسرده و بی حوصله میشیم همش تو ذهنمون فکرای منفی داریم من جز اون دسته هستم که تازگیا زیاد اینجوری میشم و دارم کلا برنامه زنذگیمو تغییر میدم چون بدون ارامش و خواب خوب و حس مثبت پول هیچ ارزشی نداره خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم از یکی از شرکت هایی که کار میکنم استعفا بدم و تایم بیشتری واسه خودم و...
-
روزهای بی حوصلگی
سهشنبه 19 دی 1396 14:40
سلام بازم یکم دیراودم این روزا زیاد حوصله ندارم نمیخوام انرژی منفی بدم ولی واقعیت اینه که خواب خوبی ندارم همش کابوس میبینمو پر استرسم و خوب یسری اتفاقا افتاده که گفتنش اینجا لزومی نداره و زیاد هم مهم نیست خوب بگذریم سعی میکنم ریلکس باشم به خودم ارامش بدم . خوب تا شب یلدا تعریف کرده بودم یعنی 30 اذر . جمعه 1 دی بیدار...
-
زلزله
سهشنبه 5 دی 1396 10:39
سلا م علیکم . خوب تا روز ی تعریف کردم که رفتم بن مژه زدم بعدش با مامان رفتیم ناهار خوردیمو مامانو رسوندم اومدم خونه خیلی خسته بودم انگار کوه کنده بودم چشمامم پف داشت اصلا باز نمیشد یکم از پیتزایی که با مامان خوردیم مونده بود اوردم واسه شاهین کالباس با نونم داشتیم خودمم که دیر ناهار خورده بودم سیر بودم دراز کشیدم تا 7...
-
دنیا پر از خیانت و دل شکستن
چهارشنبه 29 آذر 1396 11:41
سلام .هم یکم بنویسم هم ماجرا دختر عمه رو بگم . قبلا تعریف کرده بودم ولی نمیدونم چقدرشو گفتم الان کامل میگم این دختر عمه من همسن من هست تو یه دوره ای قبلا با یه پسری دوست بود و پسره خیلی پولدار بود اینا حدود فکر کنم 3/ 4 سال باهم دوست بودن نمیدونم دقیق یادم نیست شایدم یکم کمتر یا بیشتر . هیچی دیگه دوست بودنو خیلی خیلی...
-
قرتی بازی
یکشنبه 26 آذر 1396 12:30
سلام علیکم انقدر سری قبل دیر نوشتم که همه چی یادم رفته بود و تصمیم گرفتم زودتر به روز کنم . خوب هفته پیش یکشنبه که میشد 19 اذر اومدم شرکت بعدشم رفتم یه سر به مامانم زدم با شاهین برگشتیم شاهین تو یه اداره دولتی کار میکنه و قرار بود بره قسمت ستاد و حکمش رو زده بودن احتمال زیاد دوشنبه روز اخر حضورش تو اداره قبلی بود...
-
عروسی های متوالی
سهشنبه 14 آذر 1396 10:47
خوب چند وقته ننوشتم در حدی که بعضی چیزا یادم نمیاد ولی هرچقدر یادمه مینویسم . حدودای اخر ابان نوشتم . خالم عملشو انجام داد خدارو شکر همه چی خوب بود ولی فقط درد داشت واسه استراحت اومد خونه مامانمینا حالا من از قبلش گفتم مامان جان شما خسته میشی همش مهمون میره و میاد بزار چند روزم خونه من و خواهرم و خاله کوچیکم باشه...
-
خاله یا مادر دوم .
سهشنبه 30 آبان 1396 11:56
سلام علیکم . خوب تا یادم نرفته خواستم بنویسم تا 5 شنبه هفته پیش گفتم که دوستامون اومدن و کارت عروسی برادر دوستمو اوردن و تا 3 نصفه شب نشستن دیگه تا رفتن منو شاهین بیهوش افتادیم تا 8 صبح که من عصبانی بیدار شدم حالا سر چی سر اینکه اقا شاهین واسه پرنده ها غذا میریزه تو هوای سرد میگه گناه دارن غذا گیرشون نمیاد منم میگم...
-
اولین مهمونی خونه ارزوها
یکشنبه 21 آبان 1396 10:58
سلا م علیکم . خوب تا اونجا گفتم که چهارشنبه 10 ابان بود صبح بیدار شدم و خیلی خیلی خوب خوابیده بودم حدود ساعت 8/30 بیدار شدم دیر میخواستم برم دفتر پاشدم رو کاناپه نشستم یکم لم دادم من نمیدونم چه خاصیتیه ار خواب بیدار میشی باز خسته ای والا هیچی دیگه یکم نشستمو بعد واسه خودم یه صبحانه مفصل اماده کردم خوردم یکم ای فیلم...
-
یخچال و مهمان
چهارشنبه 17 آبان 1396 12:38
خوب خیلی سرم شلوغه و شرکتم کلی کار سرم ریخته ولی چون روزانه هامو ننوشتم اومدم بنویسم . خوب از ترکیه شنبه29 مهر شب برگشتم و یکشنبه صبح ساعت 6 خونه بودیم منم یکم بیحال بودم و حالت تهوع داشتم شاهین یکشنبه رو مرخصی گرفته بود ولی من میخواستم برم سر کار که چون حالم زیاد خوب نبود تصمیم گرفتم ظهر برم حالا رسیدیم خونه با یه...
-
ماه عسل
یکشنبه 14 آبان 1396 10:11
سلام علیکم . خوب من واسه ثبت سفر دونفرمون میخوام یه پست واسش بنویسم . تا اونجا گفتم که 23 مهر ساعت 7/30 شب پرواز داشتیم برای استانبول . با شاهین با ماشین خودمون رفتیم فرودگاه و رفتیم چمدونارو تحویل دادیم کارت پرواز گرفتیم و با حدود 30 دقیقه تاخیر 8 هواپیمامون پرید . حدود ساعت 11 شب رسیدیم و چمدونارو تحویل گرفتیم و...
-
روزهای خیانت
سهشنبه 9 آبان 1396 11:09
ستاره دوست وبلاگی عزیزم یسری مطلب جدیدا تو وبلاگش میزاره راجع به خیانت . خیانت زن . مرد این موضوعی هست که فکر خیلی از مارو به خودش مشغول کرده . تو بعضی وبلاگ ها راجع به این موضوع میخونم . مثلا وبلاگ نوشته شده از طرف یه زن هست که شوهرش بهش خیانت کرده و میاد تعرف میکنه خیلی از ما زنها شااید داره بهمون خیانت میشه و...