خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

سفر لرستان

سلام سعی کردم زود بیام که بیوفتم رو دور نوشتن . خوب تا اونجا گفتم که تولد شاهین بودو شبش کادوشو دادمو دیگه سعی کردیم زود بخوابیم که فرداش سرحال بریم سفر و تقریبا زود خوابمون برد از خستگی دیگه فردا صبحش ساعت 5 بیدار شدیم سریع ماشین ظرفشویی رو خالی کردم چایسازم پر اب کردم که واسه فلاکس اب داشته باشیم و حاضر شدم اهان قرار بود با دوستامون بریم یعنی 4 نفری که من روز قبلش با دوستم هماهنگ کردم که جهت سورپرایز کردن شاهین واسش کیک بخره حالا اونم کیک رو گذاشت تو کیسه که بزاریم صندلی عقب پیش خودمون تا شاهین متوجه نشه دیگه دوستامون ماشینشون  رو اوردن تو پارکینگ ماشین مارو مشاهین دراورد وسایلارو چیدیمو و را ه افتادیم من جای جدید که میرم خیلی خیلی از دیدن راه و جاده جدید لذت میبرم و واقعا هم از اراک به بعد جاده زیبا بود خوب حدود ساعت 7 صبح بود که قم  رو رد کردیم که محمد دوست شاهین گفت که منم گرسنه ام اخه به اون سپرده بودیم تا کیک تو گرما خراب نشده برنامه سورپرایز رو اجرا کنیم .دیگه یه جا وایسادیم پسرا پیاده شدن منو دوستمم شمع و کیک رو اماده کردیم شاهین خیلی سورپرایز شد یکم عکس بازی کردیمو کیک رو بریدیمو کاپوچینو هم درست کردیمو با کیک به عنوان صبحانه خوردیمو ادامه کیکم دادیم به یه خانواده که بچه ها ی کوچو داشت و تو چادر خوابیده بودن . دیگه بعدش راه افتادیمو بدون توقف رفتیم  سمت خرم اباد اول قرار بود دوست شاهین واسمون اونجا خونه بگیره چون مال اون شهر بود و اشنا داشت که حالا خوب هرکی یه مدله ولی وقتی زنگ زدیمو رفتیم دیدیم متوجه شدیم یه دانشگاه ماننده که چند تا کلاساشو حالت سوییت کرده که حالا بنده خدا نمیدونسته ما چه مدلی هستیم و شاید فکر کررده همچین جایی میمونیم که البته مجانی هم بود من احساس کردم دوستامون چون از طرف ماهست یکم معذب شدن و نمیتونن نظرشون رو بگن که باهاشون صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که اصلا مناسب 3 شب سکونت ما نیست .ولی خیلی خندیدیم سر موقعیت اونجا و کلا فان شده بود واسمون اومدیم بیرون و به چند تا شماره که  همکاره من داده بود زنگ زدیم و طرف گفت ارزونترین خونه  شبی 170 تومن هست بعدشم پسرا رفتن هتل رو پرسیدن که دو تخته 240 بود و البته که همونم پر بود و اصلا جا نداشت همین فاصله یه شماره دوستمون گرفت که طرف گفت 120 تا 150 که قرار گذاشتیمو رفتیم دیدیدم که خیلی خونه تمیز و خوبی بود و صاحب خونه ام خانم خوبی بود که در حقیقت  خونه خودش رو اجاره داد و رفت خونه پسرش خونه حیاط داره دو طبقه و دو خوابه بود دیگه ماه رمضون بود و دوستم الویه اورده بود که تا رسیدیم  الویه رو خوردیمو جاهامونو پهن کردیمو بیهوش شدیم تا حدود ساعت  هفت عصر بیدار شدیم حاضر شدیم رفتیم قلعه فلک الافلاک که بسته بود بعدش یه دوری تو شهر زدیمو رفتیم  رستوران زعفران طلایی ک مثلا از بهترین رستورانای شهر بود و چنجه و کباب کوبیده سفارش  دادیم که کباب کوبیده به معنای واقعی کلمه افتضاح بود یعنی از شهری که انقدر تعریف کبابهاش رو شنییده بودیم واقعا انتظار این غذا رو نداشتیم دوستامون چنجه و ما کباب برگ هم سفارش دادیم که البته معمولی بود و کلا غذا بهمون نچسبید دیگه بعدش رفتیم بام خرم اباد که خیلی هوا عالی بود و حدود 20 دقیقه ای نشستیمو بلال کبابی هم خریدیم که بدی غذا یادمون بره و برگشتیم خونه تو راه هم برگشتنی باز ابمیوه خوردیمو و تو  خونه ام بساط خوراکی و قلیونو بازی رو راه انداختیمو اول بی دل بازی کردیمو بنده برنده شدم بعدشم منچ بازی کردیم وبعدشم حدود فکر کنم حدود 3/4 بود که خوابیدیم فرداش برنامه رفتن به مخملکوه و بازار داشتیم که میشد سه شنبه 15 خرداد دیگه رفتیم مخملکوه که جای قشنگی بود ولی بی نهایت باد میومد یکم نشستیمو بازی ام کردیمو دراز کشیدیم ریلکس کردیم بعدش رفتیم یکم پیاده روی و عکس بازی بعدشم برگشتیم خونه برنج با تن ماهی ناهار خوردیمو اهان قبلش من رفتم یه دوش گرفتم که فوق العاده چسبید بعد ناهارم باز بیهوش شدیم تا حدود 7 بیدار شدیم حاضر شدیم رفتیم قلعه فلک الافلاک که خیلی خوشگل بود یه بارون خوبی ام شروع شد که بعدشم که رفتیم موزه قلعه رو دیدمو رو پشت بومش خیلی محشر بود هوا هم عالی بود و خیلی کیف داد بعدش رفتیم سمت ماشینو ادرس عسل فروشی رو گرفتیمو رفتیم عسل خریدیم  واسه مامانیمنا و مامان شاهینو ادرس جیگر فروشی هم گرفتیم که بریم جیگر وز معروف لرستان رو بخوریم وای نگم براتون که چقدر خوب بود واقعا خوشمزه بود خوردیمو اومدیم خونه برگشتنی هم البته شاهین فالوده ای که شب قبل تو بازی باخته بود رو داد و اونم خوردیم که سنگینی جیگر رو بشوره ببره و رفتیم سمت خونه تا رسیدیم بساط فردامون رو اماده کردیم اهان برگشتنی مرغ خریدیم که جوجه درست کنیم برای ناهار فرداش که تا رسیدیم منو دوستم برنجو اماده کردیمو جوجه روهم تو مواد خوابوندیم و نشستیم به بازی کردن تا 5 صبح دیگه فرداش 12 بیدار شدیم وسایل پیک نیک رو اماده کردیم رفتیم سمت ابشار بیشه که فوق العاده زیبا بود ما یکم وایسادیمو  عکس هم گرفتیمو برگشتیم سمت ماشین وای که از گرما من چه حالی شدم .فکر کنید ماشین رو پارک کردیم باید یه مسیری رو پیاده میرفتیم  رفتیم و برگشتیم تو برگشت من هی احساس کردم سرم داره بدتر  میشه تا جایی که احساس حالت تهوع هم داشتم ولی وقتی رفتیم تو ماشین قشنگ رو به موت بودم سریع اب زدم صورتو 2 تا ژلوفن خوردم راه افتادیم رفتیم یه جا ی قشنگ توراه برگشت نشستیم که بچه ها پیاده شدن من انقدر حالم بد بود اصلا پیاده نشدم  چند دقیقه اولش شاهین اب اورد زد به صورتم یکم اروم شدم پیاده شدم رفتم زیر سایه درخت دراز کشیدم چشمامو بستم که بهتر شدم پسرا جوجه درست کردن خوردیمو بعدش باز یکم نشستیمو دوستامون رفتن تو جنگل منو شاهینم یکم دوتایی گپ زدیم که این حرف زدنای این موقع خیلی بهم حال میده و واقعا انگار ادمو از اول عاشق میکنه دیگه تا حدود 6 نشستیمو بعدش جمع کردیم اومدیم سمت خونه اول ساکمون رو بستیمو وسایل رو جابه جا کردیمو خوراکی و قلیونو و د.ی.ر.ی.ن.ک  اوردیمو نشستیم به خوش گذرونی تا حدود 2 شب که چون از صبح بیرون بودیم خوابمون میومد حدود 2 خوابیدیم صبح هم 9 بیدار شدیمو تخم مرغ خوردیم صبحانه و حدود 11 روز 5 شنبه برگشتیم  تهران.

نظرات 2 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 3 تیر 1397 ساعت 18:33


همیشه به سفر و تفریح
به به
خوش باشین

ممنون تیلو جان

SetareyeSoheil شنبه 2 تیر 1397 ساعت 10:05

به بهعههه چ سفر خوبی خداروشکر
تو جاده ی کبابی معروف هست ک کباباش حرررررررررف نداره انشاءالله دفعه بعد ادرسشو میگم بهت حتما ی کباب اونجا بزنی ب بدن

ااا جاده کجا؟؟مرسى ستاره جونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.