سلااااااام . خوب از سفر بگم تایادم نرفته .
پنج شنبه 19 مرداد ساعت 5/30عصر رفتیم سمت خونه دوستامون سوارشون کردیم راه افتادیم سمت رامسر من دوست داشتم از جاده چالوس بریم هم نزدیک تر بود هم با صفا تر ولی پسرا تصمیم گرفتن از رشت بریم منم اصولا تو سفر تابع جمع هستم و خلاف میلم باشه حرفی نمیزنم راهافتادیم حدود ساعت 10 رسیدیم رودبار زیتون خریدیمو شام خوردیم و کباب ترش خوردن را استارت زدیم حدود 12 شب رسیدیم ویلا . ویلامون خیلی خوشگل وتمیز بود یه اتاق خواب نازم داشت که ویو رو به دریا داشت دوستامون به مناسبت عروسی ما اتاق رو به ما دادن و اون یکی اتاق خواب رو خودشون برداشتن دیگه رفتیم بیهوش شدیم تا 9 صبحو بیدار شدیم حاضر شدیم رفتیم رستوران هتل صبحانه تخم مرغ.سوسیس و پنیر و ابمیوه خوردیم بعدش سر میز صبحانه تصمیم گرفتیم کجا بریم و رفتیم بازار رشت گشت زدیم بعدشم رفتیم بهترین رستوران رشت ناهار چنجه و میرزاقاسمی خوردیم برگشتیم ویلا ساعت حدود 7 عصر شده بود و خوابیدییمممممم تا 9 شب بیدار شدیم تنقلات و نوشیدنی های مجاز و غیر مجاز نوشیدیم .حدود ساعت 12 دوستم سلاله یکم حالش بد شد و حالت تهوع داشت رفتیم کنار ساحل قدم زدیم تا بهتر شد برگشتیم ویلا یه چایی واسش درست کردم خورد خوابیدیم تا 9 صبح باز رفتیم صبحانه املت و کالباس و ابمیوه و اینا خوردیم باز سر صبحانه میتینگ گذاشتیم چیکار کنیم که اخرش رفتیم جاده 2هزار 3 هزار که خیلی خوش گذشت و یکم لب رودخونه نشستیمو از فضای خوشگل اونجا استفاده کردیم از اونجام رفتیم یه رستوران عالی با ویو عالی کباب ترش با باقالی قاتوق خوردیم و برگشتیم اومدیم ویلا باز 1/2 ساعت خوابیدیم بیدار شدیم وسایل چایی و قلیون برداشتیم رفتیم لب ساحل نشستیم یکمم بازی کردیم تا حدود 12 اومدیم خوابیدیم روز سومم بعد صبحانه رفتیم طرح سالم سازی من که خوشم نمیاد تو اب برم فقط وسایل برده بودم بخوام تو افتاب که واقعا ریلکس میکنه ادمو افتاب صدای اب من که عاشقشم . پسرا اونور بودن دوستم سلاله یکم زودر رفت بعد 1 ساعت منم رفتم برگشتیم ویلا دوش گرفتیم حاضر شدیم رفتیم رستوران این دفعه مرغ ترش با باقالی قاتوق خوردیموبرگشتیم ویلا خوابیدیم یکم بیدار شدیم رفتیم لب ساحل قدم زدیمو هندونه خوردیمو اومدیم ویلا وسایلامونو جمع کردم اهان یکمم د.ی.ر.ی.ک زدیم به مناسبت شب اخری که خیلی خیلی حال داد و لالا کردیم صبحم که بیدار شدیمو بعد صبحانه اومدیم سمت تهران تو راهم اش دوغ خوردیمو بستنی و خیلی خیلی خوش گذشت و اومدیم خونه با شاهین جفتمون دلمون واسه خونه ارزوها تنگ شده بود
سلیوم!
چرا تو قسمت پیغام ها نمیاد برام که پست گذاشتی؟ از دست کارای بلاگ اسکای!
به به چه سفری بوده، خوشمان آمد. چقدر خوبه که با دو نفر دیگه رفت سفر! دوست میدارم!
یه چی میگویم نگی دخالت میکنه هااا نه اصلا! فقط یه توصیه ست به دوست خوبم. میگم حالا نوشیدنی و اینا و اینا مینوشی کاری ندارم خدا وکیلی، اما بنظرم اینجا ننویس! میدونی چرا؟چون خودت مینوشی جدا، اما اینکه باعث بشی برای بقیه عادی بشه و اونا هم بیفتن رو این خطها بنظررر من یکم برای آینده اخروی خطرناکه
یه توصیه دوستانه بود لطفا ناراحت نشی چون خیلی دوستت دارم و کلی چیز میز یاد میگیرم ازت
عزیزم ممنون از نظرت دوست خوبم ولی من به نظرم کسی که میخواد ا دوخط وبلاگ من اینده اخرویش به خطر بیوفته کلا سست عنصره من خاطراتم رو مینویسم چیزی که واقعیت داره نه زیاد میکنم نه کم میکنم
خانه ارزوها و علامت قلب .ما که اصلا نفهمیدیم.ماجرای داداشم مونده.تو اگه راست میگی از این دخترا که درستو حسابی باشن بهش معرفی کن
من عاشق صبحانه های هتل هستم.بازم رفتی جای من رو خالی کن
من نشناخته رو چه حساب معرفی کنم ؟؟؟؟؟ایشالا که حل میشه
آناهیتا جونم می شه اسم بهترین رستوران رشت که گفتی و اسم رستوران عاالی جاده دوهزار بگی چون حافظه خوبی داری مطمئنم یادته گفتم بدونم تو ذهنم باش برای رفتن.
راستی ویلا تو رامسربود شما رفتین رشت برای غذا؟
عزیزم ترنگ طلایی تو رشت سمت رامسر هم خاله خاور تو سرولات. سحر جون دوستامون گیر دادن بریم رشت به نظر منم مسیر دور بود و الکی روزمون رو تو راه بودیم همش ولی وقتی با حمع جایی میری مجبوری تابع جمع باشی
همیشه به سفر و اینا عزیزم
مرسی عزیزم.
به به
چه سفر خوبی
چشم بد ازتون دور
همیشه به شادی و دلخوش
ممنون تیلو جونم
چ عالی
به به
خوش بگذره
ممنونم خانمی
آناهیتا چه جوری این همه دقیق یادت میمونه
تا ساعت بیدار شدن و خوابو
اخه هتل فقط تا 10 صبحانه میداد من خیلی حافظم قویه پرنسا جان