خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

گفتم رفت.

دیروز عصری از شرکت رفتم خونه شاهینم رسیده بود حموم بود رفتم  دوتا شربت خنک درست کردم اومد بیرون یکم خوش و بش کردیم میخواستم ماجرا رو  بهش بگم ولی نگفتم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون خواب بود منم یکم دراز کشیدم تا 7 عصرپاشدیم سریع حاضر شدیم رفتیم خونه مامانمینا . خواهرمم اونجا بود برادرمینام اومدن شام خوردیم شب برگشتیم خونه حدود 11 بود کارامونو کردیم در حالات ریلکس تو تخت بهش گفتم اونم هیچی نگفت اینجوری شروع کردم که یه طلب قدیمی داشتم که رهاش کرده بودم ولی برادرم و مامانم دنبالشو گرفتن و الان به اخرش رسیده اونم گفت وقتی تو یه خونه هستیم من باید همه چی رو بدونم منم گفتم واسه همین بهت گفتم و حس کرد باید در جریان پولهای من و کارایی که انجام میدم باشی . حالا احتمالا باید یه سفر بابت ادامه مراحل قانونی انجام بدم . یکم استرس دارم کلی کار دارم هم تو شرکت هم کارای حاشیه از جمله همین کار.1 ماهه شلوغ بگذره یکم راحت میشم .

ممنونم از دوتای خوبم که بهم مشورت دادن مطمئن شدم بهترین کار اینه که کامل ماجرا رو بگم

نظرات 4 + ارسال نظر
تیلوتیلو پنج‌شنبه 22 تیر 1396 ساعت 16:53

بهترین کار را کردی
من دیر رسیدم
اما همین که گفتی عالیه
هیچی نباید پنهون بمونه

ممنون تیلو جان بله دقیقا

آبگینه چهارشنبه 21 تیر 1396 ساعت 17:54 http://abginehman.blogfa.com

خوب کردی گفتی عزیزم
بعضی وقتا این مسائل هیچ اهمیتی نداره هاااا ولی همونطور که ما توقع صداقت و آگاهی از همسرمون داریم اونا هم دارن

دقیقا ابگینه جون اگر توقع داریم باید انجام بدیم

سحر چهارشنبه 21 تیر 1396 ساعت 16:31 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

آفرین کار خیلی خوبی کردی گفتی اینجوری همیشه بینتون حس اعتماد قوی قوی تر می شه.راستی عزیزم شغلت مربوط به کارای مالی؟چون وقتی می گی شرکت بودم سرم شلوغ بود یاد خودم می افتم که چقدر سرم شاوغ بود همیشه.

سلام سحر عزیزم نه کار مالی نیست . خودمم به این فکر کردم اگر اون این کار رو میکرد قطعا ناراحت میشدم

شهرام چهارشنبه 21 تیر 1396 ساعت 13:35

پس حثق مشاوره منو بده میخوام زن بستونم!منا اروات ایسترم!

تو زن بگیر منم به جاش مجانی مشاوذه میدم بهت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.