خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

غیبت کنیم یکم خوووو

1/رابطه بین اداما پیچیده اس . مادر شوهر من خانوم خوبیه فقط یکم زیادی رک هست. تقریبا یه روز درمیون یا دو روز در میون  بهش زنگ میزدم  ولی بعظی وقتا که سرم شلوغ میشد کمتر میشد یعنی دوست نداشتم به شرایط خاصی عادت کنه ولی اون فقط وقتی کار داشت ز میزد یا اگر مریض بودم . حالا چند روز پیش سرم شلوغ بود 4 روزی زنگ نزدم وقتی زنگ زدم به حالت تکه گفت از احوالپرسیای شمامنم  از اونجایی که عروس نمونه ام گفتم شما ببخشید من سرم شلوغ بود ولی تو دلم انقدر لجم گرفتا . اخه خودش ز نمیزنه و یه عادت مشخصه که من فقط 5 شنبه ها شام میرم خونه مادر شوهر اونم همه 5 شنبه ها از صبح تا شب جمعه میره باغش به جای اینکه بگه من نیستم این میاد ایجوری میگه . ولی حرص خوردن راجع به اینجور چیزا رو مسخره میدونم ولش کن .

2/خیلی دوست دارم به دختر خالم بگم با دوست پسرت نروبیرون و جواب تلفنا شو نده تا بیاد تکلیفتو نعلوم کنه پسره پررو نه مامانشینارو راضی کرده نه میاد خواستگاری . باباش با شوهر خالم صحبت کرده گفته پسر بزرگم با خانومش مشکل داره ما درگیر کارای طلاق اونیم ببخشید چون اونم دوست دخترش بوده خانومم بد دل شده حالا راضی نمیشه بیاد خواستگار دختر شما که میشه دوست دختر پسرم اجازه بدید زمان بگذره تا خانومم راضی بشه اونوقت این خاله و شوهر خاله من میگن اره مرد گنده حرف زده ما رو حرفش حساب میکنیم . ول من مثل روز واسم روشنه اینا دارن زمان میخرن پسرشونو راضی کنن الان پسره گفته بود تا اخر اردیبهشت میایم ولی تابلوئه نمیان دختر خالم باید کات کنه تا ببینیم عکس العمل پسره چیه .

3/داداشم خودش یه ماشین فرد داره خانومش زوج میخواد بره طرح با خانومش عوض میکنه دیروز ز زد ماشین منو میخواست باهاش قرار گذاشتم دادم بهش اورد منو رسوند دفتر رفت . ماشین خانومش تیباس میگه با کارفرما قرار دارم تیبا نمیبرم جلو کار فرما زشته . واقعا همه ما انگار تو نا خداگاه با مدل ماشین یا برند لباس بقیه اونارو میسنجیم حتی اگر بگیم نه هم ته ته ذهنمون یکم اینجوری هست . یکی از دوستام که وضع مال خوبی دارن با پسری ازدواج کرده که اونام پولدارن ولی یکم داهاتی حالا هفته پیش خونشون بودم فیلم عروسیشو گذاشته بود داشتیم میدیدیم به من میگه میبینی خواهر شوهرم یه لباس شب مارک یا یه گردنبند جواهر ننداخته  حالا خواهر شوهرش دختر خوبیه ولی این دوستم اندر از تیپ این بیچاره ایراد میگیره بخواد باهاش خوب باشه ام نمیتونه.(بیاید هروقت خواستیم نظر بدیم  با دیدی بهتری ادما رو ببنیم )

نظرات 4 + ارسال نظر
شهرام شنبه 23 اردیبهشت 1396 ساعت 01:02 http://1980716.blogfa.com

شرم اوره!خجالت اوره.بلخره باید جهان سومی بودن رو نشون بدیم.لباس مارگ میشه عقل ؟لباس مارک میشه فهم و درک و انسانیت؟چون لباس مارک نداره بده دهاتیه؟پس این همه پولدار تازه به دوران رسیده که کاخ دارن و انواع زینت الات و لباس های مارک اونا فرهنگ دارن و اخلاق؟پس چرا من ندیدم محض رضای خدا؟
چرا هنوزم تو این مملکت ادما اخلاق و انسانیت رو با این چیزا میسنجن؟چرا ما ایرانیا درست نمیشیم؟

تیلوتیلو پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 15:54 http://meslehichkass.blogsky.com/

خوب بود غیبت ها
خخخخخ
کاش نگاهمون را عوض کنیم... هممون همینطوری هستیما

همه ته ته ذهنشون همینن واقعا باعث تاسفه

شهرزاد پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 14:05 http://deltangekhodamam.blogsky.com

متاسفانه این چیزا شدن‌ملاک سنجش آدما و خوب و بد بودنشون!

همه عقلشون به چشمشونه متاسفانه

پرنسا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 12:23

آره این یه حقیقت تلخه...مردم عقلشون به چشمشونه....
به همین خاطر گاهی آدم باید هزینه اضافه کنه.
مادرشوهر هم بلاخره مادرشوهره دیگه .منم اونقدر بدم میاد گاهی اینجوری میگه
ولی چیزی نمیگم

دقیقا همینطوره خیلیا فقط یسری کارارو واسه حرف بقیه میکنن . مادر شوهرم همینه دیگه فقط به احترامشون ادم باید بگذره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.