خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

روزانه ها

خوب از روزانه ها بخوام بگم عیدکار خاصی نکردم هفته اول که به دید و بازدید و عید دیدنی گذشت شبهام که میومدیم خونه سریال و فیلم میدیدم . هفته دوم یکم بیرون رفتیمو رستوران و خرید با دوستامون بودیم  روز اخرم خونه خاله شام بعدشم که روزای کاری  هفته اول هرروز سر کار بودم بعدشم باز مهمون میومد مهمانان بازمانده از عید. اخره هفته ام با همسر رفتیم جاده چالوس یه رستوران عالی و خوشگل و تصمیم گرفتیم  اونجا بشه پاتوقمون در محدوده چالوس و دوستامونم ببریم بعدشم با پسر عمومینا قرار داشتم که بریم خونه اونیکی دختر عموم تو کرج عیددیدنی  و همه جوونا بودیم حالا تا نشستیم سفارش غذا دادیم پسر عموم ز زد که کجایید منم گفتم رستوران اونم گفت بترکی ز زدم بگم قبل عید دینی با هم بریم شام رستوران حالا کجایید ما بیایم منم خیلی شیک گفتم جاده چالوس دیگه نگم براتون چی گفتو قطع کرد  بعدش رفتیم خونه دختر عموم و تا 4 صبح نشستیم یه همچین ادمای پیگیری هستیم تو عید دیدنی خیلی خوش گذشت رفتیم خونه همسر ینا که تا برسیم و بخوابیم شد 6 و من بعد از 2 هفته که خونه مادر شوهر و پدر شوهر گرامی نرفتم وقتی ام رفتم تا 2 ظهر خوابیدم بله یه همچین عروس فعالی هستم دیگه دیدم شاهین رفته یه سنگگ خریده قد خودش واقعا به زور از تخت بلند شدم دیگه لباسامو عوض کردمو نشستیم ابگوشت مادر شوهر پز خوردیم تا 4 بیدار موندم باز خوابیدم تا 6عروس کارمند همینه دیگه اخره هفته کلا خسته اس . دیگه بیدار شدیم نم بارون زده بود به همسر گفتم بریم بگردیم رفتیم یه گشتی زدیمو ز زدم به دوستامون گفتم بپرید بریم رستوران شام .اومدن رفتیمو بعدشم رفتیم یه کافه خوشگل تو شریعتی نشستیم خیلی خوش گذشت  شبم اومدیم چپه شدیم . روز شنبه صبح شوت شدم شرکت از شرکت  رفتم ارایشگاه واسه پدیکور تا 8 کارم طول کشیدو بعدش رفتم  خونه دوش گرفتم با مامان گپ زدیمو خوابیدم امروزم باز اومدم شرکت .

1)خانومایی که اینجارومیخونن ناخن پا در صورت کاشت امکان عفونتش زیاده بخاطر همین من گذاشتم ناخونام بلند شد بعد  رفتم پدیکور واقعا عالیه و سعی کنید چند ماه یکبار برید .پارو ماساژ میدن و روغن میزنن و اسکراپو پوستای اضافه رو میگیرنن و خیلی ناخونا مرتب میشه به نظر من ارزش داره ازش غافل نشید

2)برخلاف فکری که میکردم خواهر همسر واسم عیدی گرفت و من هیچی ندادم

3)پدر همسرم کلکسیون ماشین مینیاتوری داره عیدی واسش ماشین گرفتم  خیلی خیلی خوشحال بود گفت تا حالا از یه کادو انقدر خوشحال نشده بودم بهترین کادو به یه کلکسون دار همینه

نظرات 3 + ارسال نظر
آبگینه دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 20:02 http://abginehman.blogfa.com

مهمونی تا۴نصفه شب
خوابیدن خونه مادرشوهر تا۲بعدازطهر

همیشه خوش باشی عزیزم

اخه همه جوون بودیم وقتب ام جوونا باهمن خوش میگذره طولانی میشه . خونه مادر شوهر این موضوع عادیه خودشونم زیاد میخوابن. ممنون دوست جونم

شهرام دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 13:47 http://1980716.blogfa.com


خوردیمو خوابیدمو رستوران رفتیمو.خوابیدیمو.فیلم دیدیمو خوابیدیمو هلاکم کیف میکنم انرژی مثبت تو شیرازی نیستی ابجی؟
ببین عجب خواهر شوهر خوبی.به زنم به چوب.بعدشم از من میشنوی یه ایه والن یکاد بز گوشه وبت.ببین کی بهت گفتم. ای ول

نه داداش تبریزی ام . ببین تو دنیای واقعی ام تا حالا چند نفر حرف تورو بهم زدن ولی احساس میکنم مردم تو ذهنشون بزرگ میکنن همه چی رومن همه کارام عادی و معمولی و نیازی به ونیکاد نیست ولی شما لطف داری که میگی ممنونم

پرنسا یکشنبه 20 فروردین 1396 ساعت 16:56

من رکورد عید دیدنیم دو و نیم بود سما تا چهار نشستین رکورد زدید
این سنگین بیا و برو خونه مادرشوهرم من موافقم .درستش همینه
برا خواهر شوهر تولدش چیزی بخر جبران میشه

ما دیگه خیلی پیگیریم خریدم عزیزم اتفاقا دیروز تولدش بود خریدم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.