خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

پنجشنبه خوشگل

1/دیشب خواهرم خونمون بود میگفت پسر کوچولو صبح که داشته میرفته مهد گفته مامان شماره تلفن خونمون رو بنویس بده من عکس خودمو کنارش بکشم میخوام بدم به دوستم کیمیا تو مهد بعدشم گفته مامان لباس دخترونه داریم ؟ خواهرم گفته واسه چی گفته میخوام کادو بدم به کیمیا.حالا دیشب من صداش کردم میگم میخوای واسه کیمیا عیدی بخریم میگه بله لطفا لباس کیتی

2/رفتم سینما فبلم افسونگر از این بدتر فیلم نمیشد .

3/امروز اضطراب دارم از صبح نمیدونم چمه سعی میکنم اضطرابم از خوشگل بودن پنجشنبه کم نکنه.

4/امشب نمیرم خونه مادر همسر فردا تمیزکار داره صبح زود همسر گفت بیای نمیتونی صبح بخوابی گفتم عذر خواهی میکنم نمیام بعد از این هفته شلوغ واقعا به استراحت احتیاج دارم.

5/ یکی از دوستای منو همسر هم پدر دختره ویلا داره شمال هم پدر پسره ویلاهای لوکس عالی حالا هفته پیش خونشون بودیم مارو دعوت کردن شمال منو همسرم گفتیم ما نیستیم عید منم گفتم خوب شما کجا میرید دختره گفت میخوایم بریم هتل رامسر میگم خوب شما که رامسر ویلا دارید میگه نه من میرم ویلا پدر شوهرم نه اون میاد ویلای بابای من . یعنی مردم دیوونه ان به خدا.

نظرات 4 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 23:35

ای جوووووووووونم
لباس کیتی میگه بگیری

واااا چرا ویلای هم نمیرن؟!!

پرنسا پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 20:44

سلام آناهیتا .
دوستاتون ویلای شخصی رو ول کردن برن هتل؟چه بحثایی دارن ملت به خدا.نصف عید رو ویلا پدر دختره باشن نصف دیگش برن ویلای بابای پسره اینم راه حل. الان دوستت اینا رو برات تعریف میکنه چی میگی بهش ؟

جفتشون لج کردن نمیرن . من هرسری حرف میزنه سعی میکنم ارومش کنم

شهرام پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 14:11 http://1980716.blogfa.com

دور از جون مردم دیوانه تر از اونی که فکر کنی

دقیقا . مشکل ندارن واسه خودشون مشکل میسازن

دل آرام پنج‌شنبه 19 اسفند 1395 ساعت 14:04

خوب تو ویلا یکی باید کار کنه
تو هتل، همه چی آماده است

نه اصلا مشکلشون این نیست موضوع اینه که با خانواده هم مشکل دارن هیچکدوم نمیخوان قیافه خانواده طرف مقابل رو ببینن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.