خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

اواخر بهمن

سلام . من امروز حس خیلی خوبی دارم خوب تا شنبه گفتم . شنبه ازشرکت با خواهرم سر کوچه مطب  لیزرم قرار داشتم  بهش گفتم اونجا جا پارک نیست زودتر از من رسیده بود دیده بود جا پارک خالی شده زودی رفته بود  وایستاده بود اونجا هی زنگ میزد بیا مردم میخوان بزارن اینجا من به زور جلوشونو گرفتمهیچی دیگه رفتم گذاشتمو زودی رفتیم تو یه خانومی بار اولش بود به من گفن خانوم شما چند دفعه اومدین منم با غرور گفتم بار پنجم گفت خانوم درد داره گفتم درد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا وحشتناک قشنگ خودتو اماده کن هیچی دیگه خانومه بنده خدا خیلی شیک داشت سکته میزددیگه رفتیم تو بازم کلی درد کشیدیمو برگشتیم با خواهر . اومدیم خونه و شام خوردیمو و بافتنی و لالا. یکشنبه ام بیدار شدم رفتم شرکت و عصری با دوستم رفتیم همسایه بغلی دفتر که دوستم که همکارمم هست واسه کادو دوست پسرش باکس بخره منم پوشالو یکم وسایل جینگیلی خریدم که با کادو ولنتاین بدم به همسر . عصری ام رفتم خونه و همسر اومد یکم خوابیدیم عصری داداشمم اومد یکم نشستیمو همسر بیدار شد رفتیم خرید لباس واسش که اونم نشدو برگشتیمو سریال و بافتنی و لالا.دوشنبه صبح خیلی خجسته ساعت9 بیدار شدمو تا برم دفتر داداشم 10/30 رسیدم.بالاخره من باید با کارمندای دیگه فرق داشته باشم یا نه. خبیث میشویم . تا 7 اونجا بودمو یهو برادرم گفت بریم خونه ما شام . دیگه با مامانمو خواهرمینا چترو وا کردیم اونجا. تا حد مرگ قرمه سبزی خوردیمو  خانوم برادرم خیلی عالی پخته  بود  دستش درد نکنه جای همسر خالی بود خیلی حالش بد بود نیومد وحشتناک سرما خورده از یکشنبه . بعدشم رفتیم خونه و لالا. صبح سه شنبه خیلی خواب خوبی تا 9/30 کردمو پاشدم یه دوش اب گرم گرفتمو لباس پوشیدمو یک لیوان کاپوچینو و یک عدد کیک قلبی خواهر پز به مناسب ولنتاین خوردمو چیکار کردم ..... بله دراز کشیدم هیچی لذت بخش تر از این نیست که از خواب بیدار شی صبحانه بخوری باز بخوابییکم لند کردمو مامانم رفت بیرون منم خونه رو مرتب کردمو شروع کردم به انجام کارای شرکت برادر  ادامه دادم تا ظهر بعد مامان اومدو نهار خوردیمو یکم خوابیدیم بعدش بیدار شدیم رفتیم اقای فرش . خوب از تجربیاتم از اقای فرش بگم اولا که فقط فرشای ماشینی تخفیف خورده و تخفیف فرشهای دستبافت خیلی کم بود و به درد من نخورد حالا من نمیدونم واقعا تخفیف خورده یا نه ولی کلا به نظرم تو بازار مبل این پاساژای خیلی لوکس و خیلی شیک قیمتاشون بالاس خوب اقای فرشم تو همون پاساژا هست.هیچی دیگه برگشتیمو رفتیم با مامان خونه یکی از فامیلا مون که خیلی باهم صمیمی هستیم رفتیم یکم نشستیمو خیلی خوش گذشت یهو حرف خوراکی و کله پاچه و جیگر رو اینا شد که گفتیم بریم جیگرکی رفتیمو جیگر و خوئک زدیمو فامیلامون رفتم ما هم اومدیم خونه . خوب اون عکسا بالاخره بدستم رسید و رفتم عکاسی دادم واسه چاپ از اونطرفم ژاکت تموم شد هورااااااااااا هیچی دیگه امروز میرم عکسارو میگیرم میزارم تو قاب و تموم. خداکنه خوشگل شه .هوراااااا

نظرات 4 + ارسال نظر
شهرام شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 01:49 http://1980716.blogfa.com

متاسفانه مریضی یه بخش از این زندگیه!اما از خدا تداوم شادی وسلامتی رو برای شما ارزومندم!اینجا راجع به جیگر نوشته.بود.من خلی وقته نخوردم!چون کبدم چربه فعلا.ولی سر فرصت میرم بیرون 20 تا سیخ میزنم بر بدن.پشت سرش قرص اتوراستانین.

ممنونم برای شما هم همینطور. دقیقا همینکارو کن از خوئک غافل نشو

دل آرام پنج‌شنبه 28 بهمن 1395 ساعت 07:20

حتما عکسات خوشگل شده.
هوس جگر کردم:| بگم همسر بخره.

عزیزم دیشب گرفتم عالی شده بود

خان دایی چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:30 http://www.khan-dayiii.blogfa.com

دایی تبریک میگم هم به خاطر ولنتاین هم به خاطر عکسا که بالاخره اماده شد

سلام ممنونم دایی جان عکسا خیلی خوب شد خداروشکر

تیلوتیلو چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:16 http://meslehichkass.blogsky.com/

دفعه اوله اومدم خونتون
ببخشید دست خالی اومدم
امیدوارم دوستای خوبی بشیم

ای جونم خوش اومدی تیلو جان من خیلی دوست دارم خیلی ماهی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.