خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

خاطرات من ١٣٦٩

اینجا قسمتى است از زندگى من

حساسیت زیاد

من یکم زیادی سخت میگیرم البته چون سرم شلوغه هم تاثیر داره میخوام یکم خودمو تغییر بدم امیدوارم بشه . منظورم اینه که مثلا میخوام کارام رو برنامه باشه وقتی یهو یه کاری این وسط پیش میاد کلافه میشم . خوب حالا میگم چه مسئله ای پیش اومد . 

هفته پیش تا دوشنبه گفتم سه شنبه که دفتر بودم تا حدود 5 که شاهین اومد دم دفتر و برگشتیم خونه خیلی بی حوصله بودم بعضی روزا اینجوری میشم کلا اعصابم نمیکشید رفتیم خونه ارزوها با مامانمینا برنامه پارک داشتیم اهان اون روز بحثمون شد با شاهین سر اینکه من اصلا اصلا حوصله نداشتم شاهینم اصولا تو اداره ناهار نمیخوره و عصری که میرسه خیلی گرسنه اس حالا اونروزم من سرم درد میکرد دیدم شاهینم حال نداره نشسته بودم رو مبل که گفتم شاهین جان اتفاقی افتاده ناراحتی ؟ کاری از دستم بر میاد اونم گفت نه اوکی ام خسته ام فقط حدود نیم ساعت بعد گفتم برم دراز بکشم تا قبل ازپارک رفتنمون که یهو گفت اناهیتا من اعصابم خورد میشه میام خونه غذا  واسه خوردن نداریم . حالا فکر کنید شما که اینجارو میخونید میدونید من چقدر سرم شلوغه من نه که خیلی زرنگ باشم ولی اصولا  زیاد نمیخوابم  تایمی هم که خونه هستیم جدا از تایمی که دارم فیلم میبینیم با شاهین سعی میکنم  به همه کارای خونه برسم و واقعا فعالیتم زیاده .  خونم همیشه مرتبه و تا اونجا که برسم سعی میکنم غذامون همیشه اماده باشه دوستانی که از اول اینجا رو میخوندن میدونن ما خیلی دوران عقد رستوران و کافه میرفتیم ولی الان همش خودم غذا  درست میکنم دوست دارم بوی غذا تو خونم بپیچه و از تنبلی متنفرم حالا از بحث دور نشیم شاهین اینجوری گفت منم اکثرا سعی میکنم شام که درست میکنم یکم بیشتر بزارم که هم واسه ناهار خودم بمونه که میارم شرکت هم یه مقداری بمونه شاهین عصری که میاد گرسنه اس بخوره هیچی دیگه فکر کنید ما شام روز قبلش خونه مادر شوهر بودیم پس شام هم نداشتیم منم به شاهین گفتم دیشب شام خونه نبودیم واسه همین الان غذا نیست و رفتم تو تخت بخوابم ولی انقدرررررررر از این رفتار شاهین بدم اومد که حد نداشت بعد 1 ساعت دیدم نمیشه باید حتما دعوا کنم به شاهین گفتم اینجا گارسون استخدام نکردی اگر خسته ای منم خسته ام از سرکار اومدی منم از سرکار اومدم تنش و استرس داری منم دارم با این تفاوت که تو پسری و از من بزرگتر پس تحملت هم بیشتره ولی من تحمل و ظرفیت کمتری دارم پس لطف کن دیگه از من انتظار نداشته باش غذا نیست یا خونه  کثیفه همکاری کن  من مگه چقدر تحمل دارم حالا ایراد من اینه که با لحن تند و بدی گرفتم و شاهین خیلی خیلی بهش برخورد دیگه اینکه ول کردیم وموضوع رو با مامانیمینا رفتیم پارک یکمم اونجا قدم زدیم و حرف زدیم ولی اوکی نبودیم تا فرداش که باز رفتم سرکارو برگشتم اومدم شاهین زنگ زد یکم حرف زدیم و شبشم با هم صحبت کردیم اهان  عصری شاهین پیام داد تو تلگرام  شام درست نکن من ناهار دیر خوردم من خودمم حال نداشتم و کار داشتم حوصله غذا درست کردن نداشتم نه که بخوام لج کنما ولی کلا من حوصله کاری رو نداشته باشم نمیکنم یه عصرونه کوچیک خوردم و دوش گرفتم لباس نو پوشیدم و دراز کشیدم تو تختم و کتاب خوندم شاهین اومد و یکم صحبت کردیم گفت نمیخوام فشا ر روت باشه ولی این حرفا رو کاش اروم بهم میزدی منم دیدم راست میگه اخه صبحشم با خواهرم داشتم چت میکردم خواهرمم همینو گفت . میگفت اروم بگو بزار حرفت تاثیر داشته باشه . باهم اوکی شدیم فیلم دیدیم و لالا و البته دیدم خسته ام لزومی نداره به خودم فشار بیارم شام درست نکردم و میل هم نداشتم شاهین ساعت 9 گفت اگر گرسنه هستی بریم بیرون شام بخوریم ولی واقعا میل نداشتم نمیخوام خودمو اذیت کنم من از روزمرگی و کاری رو با زور انجام دادن متنفرم از این قهر و دعوامون واسه این راضی بودم که کارایی که با تمام خستیگیم و کار بیرون میکنم رو شاهین بفهمه و عادی و وظیفه نشه . 5 شنبه بیدار شدیم صبحانه خوردیم خونه رو مرتب کردم واسه پرونده پزشکی مامانم یه موضوعی پیش اونده بود به مامانم گفته بودم که پیگیری میکنم و باید میرفتم بیمارستان عرفان تو سعادت اباد یکم کارامونو کردیم با شاهین رفتیم مدارک رو از خونه مامانم گرفتیم بعدش رفتیم بیمارستان و بعدشم رفتیم اتلیه انتخاب عکسای عروسیمونو انجام دادیم و اومدیم خونه برنج گذاشتم با تن ماهی خوردیم و باز سریال دیدم لحاف زمستونی رو و دستگاه بخور سردمون رو هم دراوردیم . اهان شبش شاهین گفت فردا میرم یه سر به مامانم بزنم خونه کار دارم و منم گفتم پس منو قبلش بزار خونه مامانم شاهینم گفت انا از این کارت خوشم نمیاد لطفت بیا با هم بریم خونه شما بعدش با هم بریم خونه ما منم دیگه کشش ندادم گفتم اوکی صبح هم ساعت 11 بیدار شدیم صبحانه شاهین نون توست فرانسوی درست کرد که عالی بود و منم املت پختم خیلی چسبید . با مامانم صحبت کردم گفت شام بیاید اینجا بچه ها میان منم به شاهین گفتم گفت اوکی دیگه تا 5 خونه بودیم شاهین کارای دانشگاهش رو کرد منم کتاب خوندم عصری هم اب هویچ گرفتیم خوردیم بقیه هویجارو هم شستم خورد کردم که بزارم فریزر که شاهین زود اومد کمکم و رفتیم خونه مادر شوهر 1/2 ساعت نشستیم بعد رفتیم خونه مامانم خواهرمینا اونجا بودن داداشمو نی نی و خانومشم اومدن خوش گذشت تا 11 اونجا بودیم و اومدیم لالا . شنبه بیدار شدم و تعطیل بودم یکم لند کردم و صبحانه خوردم گوشت گذاشتم بیرون واسه کتلت به مامانم زنگ زدم دیدم داره بابت روز اول مدرسه پسر خواهرم که میره پیش دبستانی باهاش میره گفتم برگشتنی ناهار بیا اینجا دیگه کتلت درست کردم مامانمم اومد ناهار خوردیمو یکم خوابیدیم و بیدار شدیم یه چایی خوردیم مامانم میخواست بره دندونپزشکی که رفت و منم خونه رو جمع کردم و لند کردم کتاب خوندم تا شاهین اومد واسش غذا اماده کردم خورد خودمم حدود 9 یکم شام خوردم دیگه فیلم دیدیم و لالا. یکشنبه ام اتفاق خاصی نیوفتادشرکت بودموشامم ماکارونی درست کردم خوردیم  تا دوشنبه که صبح زود رفتم دفتر داداشم بچه ها اون پسره که هم اتاقیم تو دفتر داداشم بود که خیلی دختر بازی میکرد یادتونه داشتیم حرف میزدیم واسم تعریف کرد که از سفر میومده ماشینش موتور سوزونده چون در رادیاتورش باز بوده فکر کنید یه ماشین بالای صد میلیون که 1 ماهه خریده یهو اینحوری شده با خودرو بر اورده تهران و نمایندگی گفته سهلنگاری خودت بوده و شامل گارانتی نمیشه و حدود20 میلیون خرجشه خیلی خیلی پکر بود ولی من ارومش کردم گفتم صدمه مالی ناراحت کنندس ولی فکر کن خیلی اتفاقای بدتر میتونست بیوفته و خودتو اذیت نکن . میخواستم بهش بگم این ماشین دیگه ماشین نمیشه سریع بفروش ولی نگفتم گفتم دل چرکینش نکنم ول کن. دیگه اینکه تولد یکی از اقایون بود ماهم مخواستیم سورپرایزش کنیم حالا انقد سوتی دادیم که حد نداشت ولی در کل خداروشکر متوجه نشد و خیلی خوش گذشت و کیک قنادی بی بی رو گرفته بودن که عالی بود البته من سفارشم الف بود گوش ندادن. هیچی دیگه شامم که طبق معمول دوشنبه ها رفتم خونه مادر شوهر و خوب بود خوش گذشت تا حدود 11 و اومدیم خونه . الانم که دفترم . پنجشنبه ام احتمالا میخوایم با همکارای شرکت برادرم بریم ناهار رستوران . میدونم شاهین خیلی خوشش نمیاد برم چون خیلی پسر جوون مجرد زیاده ولی میخوام بروی خودم نیارم برم فعلاااااااا.

نظرات 10 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 7 آبان 1396 ساعت 13:45


خیلی دیر اومدم...
معذرت
خوشحالم که اینهمه مدیریت و زمانبندی ت خوبه
سعی کن آرامشت را حفظ کنی

سلام تیلو جان خوشحالم که اومدی .ممنونم ازت

پرنسا پنج‌شنبه 4 آبان 1396 ساعت 19:33

کجایی دخی؟
خوبی؟

سلام عزیز دلم ممنون که به یادم بودی .امروز حتما مینویسم یکم سرم شلوغ بود

ستاره چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت 22:21

خوووبی ؟ نیستی ؟!

سلام ستاره عزیزم ممنونم از احوال پرسیت امروز حتما مینویسم

شهرام یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 18:54 http://1980716.blogfa.com

کلا اناهیتا دختر منطقی و نصیحت پذیریه.جنبش هم بالاس!حداقل من که این جوری دیدم.افرین به این شخصیت

ممنون شهرام .من اینجا مسایل خصوصی زندگیم رو مطرح میکنم و واقعا خوشحال میشم که راهکار منطقی میشنوم ممنونم ازت

شهرام شنبه 22 مهر 1396 ساعت 04:16 http://1980716.blogfa.com

کارت زیاده اما نه در حد خیلی خانمها.بعضی خانمها مشکلات مادی هم دارن مشکلات عاطفی هم دارن.اینکه این خانمها میان بهت گرا میدن چون هم جنستن والا از نظر من نصیحت درست رو خواهرت کرده.ومنم میگم ممکنه در اینده حجم کاری زیاد تر بشه و سن ادم بره بالاتر فشار زیاد تر میشه پس فکر کن اون موقع میخوای چیکار کنی؟الان اول ازدواجین نباید این بحثا حداقل سر این موضوعا پیش بیاد چون روتون بهم وا میشه بعدا دیگه حتی تو یه اتاق هم نمیخوابیدین و خدای نکرده بی تفاوت میشین.فکر میکنم ضریب تحملت کم شده که گفتی بزار جوابشو بدم.خدایی ما که میخندیم خیلی با حال مینویسی ولی من دوس ندارم زندگی مردم برام مایه خنده باشه مگه اینکه نکات ریز رو هم بگم.کلا نیشم بازه این مطالبت رو میخونم.نمیدونم چرا

شهرام کلا اونجارو خودمم دیدم خنده داره گفتم.درست میگى باید اروم صحبت کنم اینجورى هم زندگى گرمتره هم بحث الکى پیش نمیاد.ممنونم از راهنماییت

ماهی کوچولو پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 21:02 http://tekrareman.blogsky.com

ای وااای چقدر خندیدم پا شدی گفتی نه نمیشه باید دعوا کنی.
قطعا حرفت حقه و شکی نیست اما خوبه خودت متوجه شدی لحن میتونه تاثیر گذاری رو بگیره از حرفی پس خودت میدونی من چی بگم!
منم به همسری از دوره آشنایی قبل عقدمون میگم که من آشپزی نمیکنم! هرگز حرفی نزده اما من هی تکرار میکنم که خانوم به تنهایی از پس همه کارها برنمیاد. همیشه با شوخی میگم که از الآن تمرین کن و این حرفها.
من سیاست ندارم زیاد، اما شوخی همیشه بهترین اسلحه ست.
حتی یادمه یه بار جدی گفتم کمکم میکنی؟گفت اگه لحنت دستوری نباشه چرا که نه!
آروم و مهربون باشی میبینی که مثل آقا شاهین که پرید کمکت کرد همه آروم و منطقی میشن

بله عزیزم باید اروم صحبت کنیم .خیلى زیر سقف مسائل عوض میشه و خستگیت دوبرابر دوران نامزدى میشه .منم همسرم کمکم میکنه ولى مسئولیت اصلى تو خونه با خانم ها هست

setareh پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 11:36 http://san-arm.blogsky.com

خیلی خوب و ب جا حس کردی باید دعوا کنی :))))

حرف رو باید زد ، هرجا هر حرفی رو نزنی بعدا پشیمون میشی ، ولی خب لحن و اینام مهمه البته

این پستای طولانی رو دوس دارم هی میخونی تمومم نمیشه حال میکنی

بله ستاره بهتره حرف رو زد ولى اشتباهم این بود که اروم صحبت نکردم و تند رفتم.

پرنسا چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت 16:49

این مردا وقتی گشنه میشن دیگه هیچی حالیشون نیست.طاقت گرسنگی رو ندارند
تیکه که خوابیدی بلند شدی گفتی باید دعوا کنم باحال بود خندیدم

دقیقا اخه هی فکرم درگیر بودم دیدم اصلا نمیتونم تحمل کنم احساس کردم با سکوتم بازم اجازه تکرار این برخورد بد رو میدم

سحر چهارشنبه 19 مهر 1396 ساعت 08:38 http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

آناهیتا کاملا درکت می کنم و حق می دم که موضوع مطرح کردی چون واقعا الان دیگه خانم ها اکثرا پا به پا دارن کار می کنن منم قبا که کارمیکردم شرایط مشابه داشتم و واقعا اگه کمکای خواهرم نبود نمی دونستم چیکار کنم چون خیلی وقتا غذابرام آماده می کرد اما متاسفانه همسرم همیشه می گفت خستم و دیگه کار نمی مرد اصلا و از اون بدتر غذای وعده قبل به هیچ عنوان نمی خوره!!!!باید غذا دید و تازه باشه....داغ دلم تازه شد
راستی وبلاگم درست شد.
خواستی شغلت بگو کنجکاویم برطرف بشه

درسته سحر جان انگار ما خانوما خسته نمیشیم ما دلمون استراحت و ریلکسی نمیخواد . اقایون بهترینشون هم یه موقع هایی پررو میشن باید جلوشون وایساد. چشم عزیزم میام وبلاگت

دل آرام سه‌شنبه 18 مهر 1396 ساعت 17:45

لحنت آروم باشه بهتره ولی کلا آقایون باید بفهمن کلفت نگرفتن. خوب شد گفتی بهش. تو هم کارت زیاده، تندتند هم مهمون داری. مریض میشی خیلی بهت فشار بیاد.

دل ارام جون من خودم نمیتونم بشینم و کارامون بمونه ولی زرنگی همیشه خوب نیست مردا بد عادت میشن تصمیم گرفتم به رو خودم نیارم بعضی وقتا بزار بد عادت نشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.