دیروز عصری از شرکت رفتم خونه شاهینم رسیده بود حموم بود رفتم دوتا شربت خنک درست کردم اومد بیرون یکم خوش و بش کردیم میخواستم ماجرا رو بهش بگم ولی نگفتم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون خواب بود منم یکم دراز کشیدم تا 7 عصرپاشدیم سریع حاضر شدیم رفتیم خونه مامانمینا . خواهرمم اونجا بود برادرمینام اومدن شام خوردیم شب برگشتیم خونه حدود 11 بود کارامونو کردیم در حالات ریلکس تو تخت بهش گفتم اونم هیچی نگفت اینجوری شروع کردم که یه طلب قدیمی داشتم که رهاش کرده بودم ولی برادرم و مامانم دنبالشو گرفتن و الان به اخرش رسیده اونم گفت وقتی تو یه خونه هستیم من باید همه چی رو بدونم منم گفتم واسه همین بهت گفتم و حس کرد باید در جریان پولهای من و کارایی که انجام میدم باشی . حالا احتمالا باید یه سفر بابت ادامه مراحل قانونی انجام بدم . یکم استرس دارم کلی کار دارم هم تو شرکت هم کارای حاشیه از جمله همین کار.1 ماهه شلوغ بگذره یکم راحت میشم .
ممنونم از دوتای خوبم که بهم مشورت دادن مطمئن شدم بهترین کار اینه که کامل ماجرا رو بگم
بهترین کار را کردی
من دیر رسیدم
اما همین که گفتی عالیه
هیچی نباید پنهون بمونه
ممنون تیلو جان بله دقیقا
خوب کردی گفتی عزیزم
بعضی وقتا این مسائل هیچ اهمیتی نداره هاااا ولی همونطور که ما توقع صداقت و آگاهی از همسرمون داریم اونا هم دارن
دقیقا ابگینه جون اگر توقع داریم باید انجام بدیم
آفرین کار خیلی خوبی کردی گفتی اینجوری همیشه بینتون حس اعتماد قوی قوی تر می شه.راستی عزیزم شغلت مربوط به کارای مالی؟چون وقتی می گی شرکت بودم سرم شلوغ بود یاد خودم می افتم که چقدر سرم شاوغ بود همیشه
.
سلام سحر عزیزم نه کار مالی نیست . خودمم به این فکر کردم اگر اون این کار رو میکرد قطعا ناراحت میشدم
پس حثق مشاوره منو بده میخوام زن بستونم!منا اروات ایسترم!
تو زن بگیر منم به جاش مجانی مشاوذه میدم بهت